در ستایش اندوه 2
آن صدای محکم و خشدار را اولین بار میان یک ترانه ممنوع شنیدم،ترانهء که هنوز هم هنوز است ممنوعه باقی مانده.به خود نه ساله ام که نگاه میکنم ناگهان میفهمم که چرا حکومت ها این قبیل ترانه ها را ممنوع میکنند.این آهنگ چنان شور و حالی به توی مخاطب می دهد چنان تو را به فکر می اندازد که به خودت نهیب میزنی:(( که پاشو لعنتی!این اون چیزی نیست که تو میخواستی که برو همین الان انجامش بده بدستش بیار)) دارم راجب فریدون فروغی و آهنگ «یار دبستانی من» صحبت میکنم.
یار دبستانی من / با من وهمراه منی / چوب الف بر سر ما / بغض من و آه منی
فریدون فروغی این آهنگ را بین سالهای 59،60 برای یک فیلم خواند و قبل اکران فیلم از جایی خبر رسید که از یک جایی دستور داده اند این صدا پخش نشود و عوامل فیلم هم دستور را اطاعت کردند و فیلم با صدای کسی دیگری روی پرده رفت. جالب اینجاست که آن صدا میان تاریخ گم شد و این ترانه با صدای فریدون فروغی بود که گل کرد و هنوز هم برای نسل جدید پر از حس و شور است پر از چیزی که میگوید باید بلند شویم و این زنجیرها را پاره کنیم که غیر ما کسی این درد را چاره نمیکند.